Examine This Report on داستان های واقعی
Examine This Report on داستان های واقعی
Blog Article
کارمندان به یاد آوردند که مورگان گفته بود منتظر یک آقایی است که به او ملحق شود. پس از پنج روز مهمانی، این داستان روح میگوید، کسی نشان داده نشد و مورگان به سر خود شلیک کرد.
۷ تا از وحشتناکترین آزمایشهای روانشناختی که تاکنون انجام شده است!
همینطور کـه میرفته جلو، یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد بـه طرفش.
داستان
او به اولین صعود هیت اعزامی کوه هود پیوست. همسر او به همان اندازه در جامعه فعال بود و در اتحادیه زنان و انجمن امداد بانوان شرکت میکرد. او همچنین به تأسیس خانه مارتا واشنگتن، محل سکونت زنان شاغل، کمک کرد.
قاتلان ماه گل یک کتاب جنایی واقعی اما غیر داستانی است که در سال ۲۰۱۸ به عنوان بهترین کتاب جنایی واقعی برندهی جایزهی ادگار آلن پو و در همین سال جایزهی بهترین اثر انتقادی و غیرداستانی را برای نویسندهاش به ارمغان آورد.
به خونسردی یک رمان خارقالعاده، قدرتمند و بر اساس واقعیت است که ترومن کاپوتی آن را در سال ۱۹۶۶ خلق کرد. داستان از جایی شروع میشود که در ۱۵ نوامبر ۱۹۵۹ یک خانوادهی چهار نفره در ایالت کانزاس آمریکا به قتل میرسند. فرد ضارب به صورتشان شلیک کرده که باعث شده حتی اجساد آنها به شکل دلخراشی دربیاید.
زمستان سال ۱۸۹۷ بود و مری جین هیستر مؤمن، از شهرستان گرین بریر ویرجینیای غربی، به تازگی دخترش را از دست داده بود. به گفته پزشک محلی، دختر تازه ازدواج کرده او، زونا، بر اثر نارسایی قلبی فوت کرده بود، اما خانم هیستر احساس میکرد چیزی بیشتر در مرگ ناگهانی فرزندش، اشتباه است.
زونا سه ماه بعد مرده بود و یک همسایه او را در پای پلههایش پیدا کرده بود.
هامفریس همچنین ادعا میکند که شواهدی از قربانیکردن آیینی و شیطانپرستی در زیر پلکان پیدا کرده است؛ جایی که گزارش شده، او در آنجا استخوانهای کودکان را که با خنجر سوراخ شدهاند، دیده است.
در اروپای قرن هجدهم و نوزدهم، بهویژه در انگلستان دوران ویکتوریایی تعداد کسانی که به اشتباه دفن میشدند آنچنان زیاد بود که تابوتسازان به فکر ساخت تابوتهای ویژهای افتادند. این تابوتهای ایمن طوری طراحی شده بودند که فرد بتواند با دمیدن در شاخ یا به صدا در آوردن زنگوله دیگران را خبر کند.
حتی لباسهای خدمه سرجایشان گذاشته شده بودند، اما کسی پیدا نشد. فقط یک پمپ جدا شده در انبار، سه و نیم فوت آب در آبگیر، و یک قایق نجات گمشده، نشان میدادند که مشکلی وجود داشته است.
سارا وینچستر، بیوه ویلیام ویرت وینچستر (وارث شرکت تسلیحات تکراری وینچستر) بود و در سال ۱۸۴۰ در رفاه به دنیا آمد. اما تراژدی زمانی رخ داد که شوهر و دختر نوزاد سارا وینچستر درگذشتند.
وقتی از پنجره مغازه اسباب بازی فروشی عبور می کردن، دختر بچه بازوی مادرشو گرفت و بهش گفت که میخواد داخل این مغازه رو ببینه.
نیازی به گفتن نیست که هیستر هفتهها نمیتوانست بخوابد. سپس بازدیدها آغاز شد.